دختر سه ساله ام تو اتاقش داشت نقاشی می کشید، با خودم فکر کردم حالا که آروم نشسته و سرش گرمه منم برم و به کارام برسم. رفتم تو آشپزخونه و مشغول کار شدم.
وقتی کارم توم شد، اومدم یه سری بهش بزنم که با صحنه وحشتناکی روبرو شدم. تو تمام این مدت دخترم به جای دفترش، داشته روی در و دیوار اتاقش نقاشی می کرده!
منفجر شدم و شروع کردم به جیغ و داد. خم شده بودم و داد می زدم و تند و تند دستام رو تکون می دادم. حسابی که دعواش کردم، رفتم آشپزخونه و هر چی مواد شوینده و دستمال داشتیم آوردم و مشغول پاک کردن دیوار شدم. تند تند و با عصبانیت دستمال رو روی دیوار می کشیدم و همینطور هم به دعوا کردن دخترم ادامه می دادم.
فایده ای نداشت، ماژیک ها پاک نمی شدند.
نشستم روی زمین و به دیوار نگاه کردم. چندتا گل کشیده بود. خورشید و ابرهم کشیده بود، کنار تختش هم یه دختر کشیده بود که داشت می خندید. خیلی قشنگ نقاشی کرده بود.
برگشتم و به دخترم نگاه کردم که کنار در اتاق کز کرده بود و با چشم های خیسش منو نگاه می کرد. تا نگاش کردم اومد و چسبید به من.
خدایا! من اشتباه کرده بودم.
اون روز دوتا تصمیم مهم گرفتم :
اولیش اینکه ماژیک ها، مداد شمعی ها و مداد رنگی ها رو بالای کمد گذاشتم که تو دسترس دخترم نباشه. هر روز یه ساعت با همدیگه نقاشی می کردیم و بعد اونا رو جمع می کردیم و میذاشتیم سر جاش.
دومیش هم این بود که روز های جمعه رو «روز جهانی نقاشی روی دیوار» اعلام کردم. جمعه ها من و دخترم می رفتیم توی حمام و با رنگ های قابل شستشو (رنگ انگشتی) روی دیوارها و زمین و حتی روی دست و پامون نقاشی می کردیم و بعد هم با آب می شستیمشون و یه دوش هم می گرفتیم و می اومدیم بیرون.
هنوز هم اون نقاشی روی دیوار هست. هر وقت نگاش میکنم یادم میاد که در رفتار با بچه ها باید به دوتا چیز دقت کنم:
1. پیشگیری از بروز یه رفتار نا مناسب
2. پیدا کردن به جایگزین مناسب برای اون رفتار